کد مطلب:93720 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:486

هدف آفرینش











.

برای رسیدن به پاسخ سئوالات از هدف آفرینش، از پلكانی كه دارای 5 عدد پله است یاری می جوئیم:

[صفحه 38]

1- واجب الوجود كمال مطلق و مطلق كمال است- خداوند متعال كمالی است كه شائبه نقصان و ضد تكامل و ضد ارزش در او راه ندارد، او موجودی است، كه: حاوی و در بر دارنده تمام كمالات و بی نهایت است، بی نهایت به اضافه 1 یا منهای 1 یا ضرب در 1000 یا تقسیم بر 2 حاصل بی نهایت است، پس او خالی از هر نقصی است و خالی از نقص و كمبود، احتیاج به عبادت ما ندارد كه رفع نیاز كند، و از معصیت ما ضربه ای ببیند، حتی ما نمی توانیم با اسلام خود منتی بر ساحت خداوندی بنهیم، بلكه او بر ما منت دارد، كه خودش به پیامبرش فرمود: (یمنون علیك ان اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامكم بل الله یمن علیكم ان هدیكم للایمان)[2] آنها بر تو ای پیامبر به خاطر اسلام آوردنشان منت می گذراند بگو منت نگذارید بر من اسلامتان را، بلكه خداوند منت بر شما گذارده، كه: هدایت كرد شما را برای ایمان آوردن.

بله، مثل این است كه بیمار در اثر خوردن دوائی كه دكتر تجویز كرده و بهبودی یافته، نزد دكتر برود و از او جائزه بخواهد و بر سرش منت گذارد، كه: من دواها را خوردم و درمان شدم، ای غافل، دكتر باید بر سرت منت گذارد، كه: ترا از چنگال بیماری و مرگ نجات داد نه تو نسبت به او.

[صفحه 39]

از بحث منحرف نشویم، خداوند مجمع صفات ثبوتیه[3] و سلبیه است، او منبع و سرچشمه همه فضائل است، كه: ان من شی الا عندنا خزائنه[4] (هیچ شیئی نیست مگر اینكه خزائن و منابع آن نزد ماست)، هیچ علم و قدرتی و هیچ شوكت و عظمتی و هیچ سطوت و اقتداری دیده نمی شود الا اینكه از كانال منبع الهی سرچشمه گرفته است، اگر من هم چیزی دارم از آن اقیانوس مواج است و از عطای او كه در ذیل همین آیه دارد: «و ما ننزله الا بقدر معلوم»: «و از چیزهائی كه خزائن و منابع آن نزد

[صفحه 40]

ماست، به افراد اعطاء نمی كنیم الا بقدر معلومی» به قدری كه افراد صلاحیت و لیاقت پذیرش آنرا دارند. به آنها اعطا می شود، هر كس به اندازه ظرف وجودی خودش از باران رحمت الهی بهره مند می شود.

2- كمال مطلق فیاض است- كمال مطلق و دارنده خزائن و منابع اشیاء اعم از علم و قدرت و غیره، نور پراكنی و نورافشانی می كند، او دائما افاضه فیض می نماید، خورشید كه كمالی در حد خود است، نور افشانی می كند، اما نه به خاطر رفع احتیاجی كه خود دارد، بلكه برای رفع احتیاج طالبان فیض و كسانی كه نقصانی در نورانیت دارند، و هر چه كمال بالاتر رود تا به بی نهایت رسد، بی نهایت نور و فیض از خود اشاعه می كند، تا هر فردی با ظرف وجودی خود و لیاقت اكتسابی خود چه مقدار برداشت نماید، هر چه ظرف وسعه وجودی گسترده تر شود، بیشتر دریافت نور می نماید كما اینكه ظرف هر چه بزرگتر باشد باران در آن بیشتر مجتمع می شود، علی (ع) به كمیل فرمودند: «ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعیها» این قلبها ظرفهائی است كه بهترین آنها نگاهدارنده ترین آنها است و به تعبیر دیگر وسیعترین آنهاست.

3- افعال خداوند معلل باغراض و هدفدار است- علماء بزرگوار از شیعه و فرقه معتزله از اهل تسنن متفق هستند كه: افعال خداوند روی غرضها و غایاتی صادر می شود به خلاف فرقه اشاعره از اهل تسنن كه: قائلند افعال خداوند، دارای اغراض نیست، زیرا همانگونه كه ما كاری را انجام می دهیم تا به اغراض آن رفع نیاز كنیم مثلا وقتی خانه می سازیم، برای رفع نیازمان به مسكن است، لازم می آید خداوند نقصانی در او باشد و با این غرض رفع آن نقصان را كرده و مستكمل شود، و این بالضروره باطل است، زیرا خداوند را نقصانی نیست كه رفع آن كند.

ادله عدلیه یعنی شیعه و معتزله در هدفدار بودن افعال الهی و در رد اشاعره

[صفحه 41]

كه: در دره قیاس و تشبیه گرفتار شده اند، و خالق را به مخلوق تشبیه كرده اند، دو دسته دلیل نقلی[5] و عقلی است: اما نقلی، در قرآن آیاتی است كه مورد استشهاد آنها قرار گرفته و برای نمونه 3 آیه را ذكر می كنیم:

1- افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الینا لا ترجعون.[6].

(آیا چنین می پندارید، كه: ما شما را عبث آفریدیم و فكر می كنید بازگشت شما به سوی ما نیست)؟.

2- ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[7] خداوند می فرماید جن و انس را خلق نكردم مگر برای اینكه عبادت كنند مرا 3- ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلك ظن الذین كفروا[8] (ما آسمان و زمین و هر چه بین آنهاست را باطل نیافریدیم و بی هدف بودن عالم خلقت، گمان كافرین است) از این سه آیه روشن شد كه: خلقت خداوند از روی غرض و هدفی بوده است.

اما دلیل عقلی، این است كه: اگر افعال خداوند بدون غرض باشد، عبث و كاری بی فائده و لغو است، و این قبیح است و قبیح از حكیمی چون خداوند صادر نمی شود.

و اما در جواب اشاعره كه گفتند: «غرض دار بودن افعال الهی موجب استكمال نقصی است» می گوییم: این در صورتی است، كه: غرض عائد به خداوند

[صفحه 42]

باشد، در حالی كه چنین نیست، بلكه نفع افعال او یا به بندگان برمی گردد یا به كل نظام وجود بازگشت می كند.[9].

با این توضیح روشن شد: افعال خداوند هدفدار است، والا عبث و لغو لازم می آید و بر حكیمی از مخلوقات قبیح است، چه رسد به خالق حكماء كه تعالی الله عن ذلك علوا كبیرا (خداوند متعال دور از چنین پندارهای باطلی است كه، به او نسبت قبیح داده شود).

در ذیل این بحث به حدیث قدسی معروف «كنت كنزا مخفیا» اشاره شود، كه: بعضی خیال می كنند، این حدیث شاهدی برای این مطلب است، كه: خداوند نفعی از خلقتش می برد، ولی بعد از بررسی روشن خواهد شد، كه: یكی از ادله عدلیه از سنت می تواند همین حدیث باشد: «كنت كنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكی اعرف» خداوند می فرماید: من كنز و گنج پنهانی بودم، و دوست داشتم كه: شناخته شوم، به همین جهت خلق كردم مخلوقات را، تا شناخته شوم).

ظاهر این حدیث نشان می دهد كه: خداوند از هدف و غرض خلقت خود سود و فائده ای برده، و آن شناخته شدن او است، ولی در جواب باید گفت: اولا سند این حدیث ضعیف و مرسل است، یعنی در سلسله سند ارسال حاصل شده، و این موجب ضعف و عدم اعتبار حدیث است.

ثانیا اگر گنجی را عده ای بیابند نفع آن به گنج می رسد یا به یابندگان آن؟ مسلما به یابندگان، نفعی رسیده، در بحث ما هم عارفان الهی سود برده اند نه خداوندی كه به عنوان گنج پنهانی خود را معرفی می كند، بله عارفان و یابندگان او سود می برند، و سرمایه عظیمی می اندوزند، و ای كاش ما هم در زمره اینان بودیم،

[صفحه 43]

و آرزوی قلبیمان و زمزمه لبانمان این بود كه: «ما از تو، به غیر تو نداریم تمنا».

اگر گفته شود در نهایت خداوند از شناخت خود لذت می برد، و در منابع اسلامی اشاراتی هم هست، در بعضی آیات می گویند خداوند خشنود می شود، و امثال اینگونه تعبیر، در جواب خواهیم گفت: فلاسفه می گویند رضایت خداوند به خاطر رفع نیاز نمی باشد زیرا نقصان و كمبودی ندارد تا زیادتی در او تصور شود، بلكه درك كمال داشتن لذت او است و كمالی كه كمالات ما اشعه ای از اشعه های آن كمال وسیع و گسترده است، بله گاهی قرآن تعبیراتی دارد كه افراد نادان از آن گمان نقص می كنند در حالی كه خداوند گاهی از روی لطفش چنین تعابیری می نماید مثلا در قرآن است كه: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له»[10] (چه كسی است كه به خداوند قرض نیكو دهد تا خداوند به او چندین برابر برگرداند) در حالی كه همه چیز حتی جان قرض دهنده از آن اوست این كمال لطف او است كه می گوید: آنچه را من خودم به شما دادم، به من قرض دهید، آن هم قرض و وام ربوی كه برای غیر خدا حرام است، چه می گوید؟ پول از او و وام دادن از ما، آن هم با سود كلان.

4- هستی مساوی با كمال است- معدومی را به ظهور رساندن و لباس هستی بر قامت آن پوشاندن، یعنی رساندن آن به اولین درجه تكامل، پس هستی مساوی با كمال است، كه: به تدریج هر چه سعه وجودی او بیشتر شود، و كسب فضائل و مكرمتهای اخلاقی نماید، این كمال رشد كرده، و به موازات رشد جسمانی، رشد روحانی را هم بدنبال دارد.

انسانها در حقیقت كاروانی هستند كه: از سر حد عدم حركت كرده، و به سوی كمال مطلق كه ذات پاك الهی است، حركت می نمایند.

[صفحه 44]

رهرو منزل عشقیم ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

رسیدن از عدمستان به وجودستان مسافت طولانی را می طلبد، كه: در صورت چنین رسیدنی، موجود سیركننده، متكامل شده است، اگر صفر را كه جزو اقلیم اعداد نیست با جهشی به اولین مرحله اعداد یعنی عدد یك رسانیم، به او كمال داده ایم، و اگر به تدریج او را به بی نهایت رسانیم، كه: ماوراء ناحیه اعداد است، مراحل مختلف تكامل را طی كرده است، پس تكامل به تشكیك است، یعنی دو مراتب و صاحب مراحل است، كه این مراحل ما بین دو سر حد عدم و بی نهایت را اشغال كرده است، و از اینجا مشخص می شود كه خداوند ما را با لطف بیكرانش به اولین سر منزل كمال یعنی وجود انسانی رسانید، و سپس ما را در بین عدم یعنی بی كمالی و بی نهایت یعنی كمال مطلق كه وجود است، رها كرد، تا هر كس با اراده خود وسیله ارسال رسل و انزال كتب در مسابقه كسب كمال شركت كند، و سعی كند تا هر چه بیشتر این مراحل را پشت سر گذارد.

و اگر گفته شود، چرا خداوند ما را یكمرتبه به سر حد كمال نرسانید؟ در جواب می گوئیم: صدق كمال و حقیقت آن وقتی تجلی می كند كه افعال با اراده و اختیار صادر شود نه با جبر و زور، اگر چه برای اعطاء مرحله اول كمال، خداوند با كسی مشورت نكرد، و باید این كمال اول اجباری باشد.

اگر گفته شود: ما این تكامل را نمی خواستیم، و اصلا میل نداشتیم قدم به عرصه وجود گذاریم، تا با این همه مشكلات روبرو شده، و با آنها دست و پنجه نرم كنیم، و آمیخته با رنج و درد گردیم كه: خودش فرمود: «لقد خلقنا الانسان فی كبد»[11] و اصلا مگر زور بود كه در این دیر خراب آباد آئیم تا بخواهیم به كمال

[صفحه 45]

برسیم،؟! در جواب خواهیم گفت: بله، بسیاری از چیزها اجباری است، برای واضح شدن مطلب مثالهائی می زنیم:

1- اگر در شهری بیماری واگیر داری شیوع پیدا كند، مقامات دولتی همه اهل آن شهر را واكسینه می كنند، تا مردم از بیماری در امان باشند، حال اگر درب منزل شما را بزنند، و بگویند، آقا باید واكسن بزنید، اگر بگوئید مگر زور است من نمی خواهم بزنم، در این صورت اعتنا به اختیار شما نكرده و به زور شما را واكسن می زنند چرا؟ زیرا اینجا قلمرو اختیار شما نیست، اینجا جائی است كه برای حفظ و صیانت یكایك نفوس جامعه باید شما هم تحت پوشش واكسیناسیون قرار گیرید.

2- اگر كسی سم بخورد به زور او را وادار به استفراغ و شستشوی معده می كنند، و اگر بگوید: به شما ربطی ندارد، من می خواهم خودكشی كنم، جان خودم است، می خواهم از درد و رنج دنیا آزاد شوم! به هیچوجه به حرف او اعتناء نمی شود، چرا؟ زیرا او پا را از قلمرو اختیار فراتر نهاده و اینجا مرحله ای است، كه: باید او را نجات داد اگر چه خودش راضی نباشد.

3- در بعضی كشورها وقتی نوزادی به دنیا می آید، نامش از طریق اداره آمار به آموزش و پرورش داده می شود، و زمانی كه به حد 6 سالگی رسید، همانطور كه در كشورها برای خدمت سربازی، سرباز احضار می شود، در آنجا هم این كودك 6 ساله برای تعلم و سواد آموزی احضار می شود، والدین این نوزاد نمی توانند، بگویند: ما نمی خواهیم فرزند ما با سواد شود چرا؟ زیرا اینجا قلمرو اختیار نیست بلكه نظام آن جامعه چنین اقتضا می كند كه: از 6 سالگی برای جلوگیری از شیوع بی سوادی سوادآموزی را اجبارا به اجراء درآورند.

پس اصل آفرینش هم مثل بعضی موارد دیگر اختیاری نیست، و با احدی مشورت نمی شود، زیرا نظام احسن الهی چنین اقتضاء می كند، كه: مرحله اول

[صفحه 46]

تكامل باید اجباری باشد، اگر چه مخلوقی راضی نباشد، و مانند آن بیمار و آن فرد مسموم و آن كودك شش ساله قدرت تشخیص صلاح خود را ندارند.

5- تكامل، غایه الغایات از آفرینش است- در این بخش در دو جهت بحث می كنیم:

1- نسبت به خلقت انسان 2- نسبت به خلقت جمیع مخلوقات.


صفحه 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46.








    1. شاید بتوان گفت اولین سئوالی كه به ذهن بشر القاء شد بلكه قبل از آن از ذهن شیطان تراوش كرد سئوال و شبهه در حكمت خلقت و آفرینش بود، مرحوم خوئی در جلد 2 از صفحه 76 به بعد شرح نهج البلاغه می گوید: فخر رازی از محمد بن عبدالكریم شهرستانی صاحب ملل و نحل نقل می كند، كه: او در اول كتابش (جلد 1 چاپ دار المعرفه صفحه 16) از ماری شارح اناجیل اربعه حكایت می كند كه شیطان بعد از تمرد از سجده كردن، شبه به ذهن ملائكه القاء كرد (البته در تورات به صورت متفرقه بنحو مناظره بین شیطان و ملائكه موجود است ولی در منابع اسلامی به این نحو نقل نشده) كه عبارتند از: 1- حكمت خلقت ابلیس و به تعبیری حكمت كل آفرینش 2- فائده تكلیف 3- عله مكلف شدنش به سجده 4- علت عقاب كردن او بعد از عصیانش 5- عله تمكن دادن به او برای دخول در بهشت و وسوسه آدم (ع) 6- چرا خداوند او را بر فرزندان آدم مسلط كرد 7- چرا خداوند به او مهلت داد، البته فخر رازی با طرح این اعتراضات در صدد اثبات مذهب خود یعنی اشعریه است، و اینكه به غیر از تفكر جبری نمی شود جواب ابلیس را داد، ولی مرحوم صدر المتالهین در دو كتاب مفتاح الغیب و شرح اصول كافی جواب اعتراضات را داده اند بدون اینكه متمایل به مشرب جبریه شوند.
    2. سوره حجرات آیه 17.
    3. صفات ثبوتیه صفاتی است كه شائبه نقص و محدودیتی در آن نیست و عقل از كمالی از كمالات الهیه از مقام ذات او انتزاع كرده، و برای آن ذات اثبات می كند، مثل علم و قدرت و این صفات عین ذات اوست و صفات سلبیه به خلاف ثبوتیه صفاتی است، كه: در آن شائبه نقص و محدودیتی است، مثل تركیب و دارای جسم بودن، اینگونه صفات را عقل از ذات الهی سلب می كند، و با این توضیح روشن می شود، كه: صفات ثبوتیه و سلبیه بی نهایت قابل تصور و شمارش است ولی در كتب كلامیه 8 صفت ثبوتی و 7 صفت سلبی را محل بحث قرار داده اند و اختصاص این تعداد به خاطر اختلافاتی است كه بین متكلمین و علمای علم كلام از فرقه ها و مذاهب مختلف بوده است.

      این 8 صفت ثبوتی و 7 صفت سلبی را در دو بیت به نظم آورده اند به این ترتیب:


      قادر و عالم وحی است و مرید و مدرك
      هم قدیم و ابدی هم متكلم صادق


      نه مركب بود و جسم، نه مرئی نه محل
      بی شریك است و معانی تو غنی دان خالق


      در بیت اول 8 صفت ثبوتی است و قدیم و ابدی یك صفت شمرده و محسوب می شوند، در بیت دوم هم 7 صفت سلبی است و مراد از محل این است كه خداوند محل حوادث نیست و اوصاف او عین ذات اوست، نه اینكه حادث باشند و الا لازم می آید تغیر و محذورات دیگری كه در كتب كلامی یادآور شده اند، مراد از معانی هم این است كه خداوند دارای معانی و احوال نیست یعنی صفات او مثل قدرت و علم مثل ما عارض بر ذات نیست بلكه عین ذات اوست و مراد از غنی یعنی سلب بی نیازی و اینكه خداوند نیازمند و محتاج نیست، معانی بقیه ی لغات واضح است، برای اطلاع بیشتر به كتب كلامی و اصول عقاید رجوع شود.

    4. حجر 21.
    5. ادله شیعه در اصول و فروع دو دسته است: 1- نقلی 2- عقلی. دلیل نقلی هم شامل كتاب (قرآن مجید) سنت و روایات معصومین و اجماع (اتفاق علمای اسلام) می باشد. پس ادله شیعه چهار چیز است 1- كتاب 2- سنت 3- اجماع 4- عقل.
    6. سوره مومنون آیه: 115.
    7. سوره ذاریات آیه: 56.
    8. سوره ص آیه: 27.
    9. باب حادی عشر چاپ مركز نشر كتاب صفحه 32.
    10. سوره حدید آیه: 11.
    11. سوره بلد آیه: 4.